.
از آنسوی تنهاییاز آنسوی بغضاز آنسوی بارانکسی صدایم میکند؛تو بگو … بروم یا بمانم؟!...دلم می خواست با هم دیگه تنهائی رو قال بذاریمدل بکنیم از این قفس، برای هم بال بذاریمسر بذاریم رو دوش هم ، برای هم گریه کنیمبا همه مهربون باشیم ، برای هم گریه کنیم...وقتی به تو فکر می کنمجاده می آید…وقتی در جاده می روم تو همراهم نیستی…تو و جاده در تنهایی من همدستید…
دلم کار درست است
خودم بافتمش…
تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی….
همین است که خریدار ندارد…
.
.
.
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
.
.
.
چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی
.
.
.
نـتــرس از هجــوم حـضـــورم ..
چــــیزی جــز تَـنهــایـے مُـطلـَــق با من نیـــست…
.
.
.
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره…
مبادا که تا بخورد حتی گوشه ی احساسم زیر دست این همه تنهایی…
.
.
.
تنهــایی یعنی
بیــن آدمــایی بـاشی که میگن دوستت دارن
ولــــــی
کــنار دلتنگیات نیـــــستن!!
.
.
.
تنهایی زمانی است که کسی را از دست می دهی؛
اما یگانگی زمانیست که خودت را در می یابی